خب بچه ها اومدم با پارت دوم

 

 

میخندی و خندت مثله اون اولا نیست 

اینجایی اما فکرت اصلا این جاها نیست 

جوری غریبی میکنی با من که انگار 

حتی قیافم واسه ی تو آشنا نیست 

اینکه تو رو از دست بدم کابوسه من بود 

آغوشه آرومه تو اقیانوسه من بود 

تو تا همیشه توی قلبم موندگاری 

واسه پشیمونی همیشه وقت داری 

اینکه تو رو از دست بدم کابوسه من بود 

آغوشه آرومه تو اقیانوسه من بود 

تمومه لحظه های بی تو ناتمومه 

تصویر خنده هات همیشه رو به رومه 

غیر از کسی که بین ماهارو بهم زد 

حالا دیگه هیشکی میونه ما دو تا نیست 

من دست و پامو توی عشقت بستمو اون 

حتما مثله من توی عشق بی دست و پا نیست 

هر روز میگم با خودم مردم براش تا 

بعدا نپرسم از خودم هر روز چرا نیست 

اینکه تو رو از دست بدم کابوسه من بود 

آغوشه آرومه تو اقیانوسه من بود 

تو تا همیشه توی قلبم موندگاری 

واسه پشیمونی همیشه وقت داری 

اینکه تو رو از دست بدم کابوسه من بود 

آغوشه آرومه تو اقیانوسه من بود 

تمومه لحظه های بی تو ناتمومه 

تصویر خنده هات همیشه روبه رومه

عاطفه: داشتم با آهنگ لب خونی میکردم که یادم افتاد خونمون رو رد کردم وقتی رسیدم دیدم سارینا وسارا 
دم در دست به سینه وایسادن رفتم پیششون که دیدم عارفه و آرمان از پشت سرشون بیرون اومدن با تعجب

به آرمان نگاه کردم آخه این که قرار نبود امروز بیاد (توجه بوکنین: آرمان داداش عاطفه هستش که داخل 

خارج از ایران بوده و به عارفه و پدر مادرش نگفته که داره میاد ایران برای همین عاطفه تعجب کرده عارفه 

هم خواهر دو قلو عاطفه هستش ) از خوشحالی پریدم بغلش و با خوشحالی بهش گفتم

-آرمان تو که قرار بود پس فردا بیای پس چیشد

+اگه ناراحتی تا برم

-نه بمون دلم برت تنگ شده بود (منم وقتی بابام زود میاد خونه بهش میگم چرا انقدر زود اومدی اونم میگه 

که اگه ناراحتی تا برم منم میگم نه بمون دلم برات تنگ شده بود)

عاطفه:همونطور که بغل آرمان بودم صدای اهم اهمی شنیدم سرم رو اوردم بالا که با صورت عصبی سارینا 

روبه رو شدم از بغل آرمان دراومدم و رو کردم به سارینا و گفتم

-چته انقدر عصبی

+ببخشینا ما چجوری جلو داداش شما بخوابیم

-قرارنیست که جلوی آرمان بخوابیم میریم داخل یه اتاق دیگه خونه ما اتاق خالی زیاد داره

+باشه اما اگه داداش جناب عالی اومد بالا سرمون و دید انداخت داخل اتاق چی

-بابا آرمان دیگه اونقدراهم بی حیا نیست

سارینا: دیگه داشتم جوش میوردم آخه چرا این انقدرخره خب نمیتونه بگه اشکالی من که باداداشش مشکل

ندارم وایسا ببینم نکنه نمیدونه آرمان با من رل زده ای خدا آرمان آخه چرا نگفتی بهش الان آبرو منو میبره

داشتم با خودم فکر میکردم که دیدم سارا داره صدام میکنه از فکر خارج شدم و رو به سارا گفتم

-ها چته دارم فکر میکنم چرا افکارم رو به هم می ریزی 

+منو باش دارم با کیا حرف میزنم آرمان داره صدات میکنه

-ها چی آرمان 

آرمان: داشتم میترکیدم یعنی واقعا حواسش نبوده رو کردم بهش و گفتم

-چند وقته تو فکر اصلا اینجا ها نیستی

+بابا این استاد بوزینه مگه حواس برای ماهم میزاره

-خب راستش نه درک میکنم

عاطفه :وا اینا از کی باهم انقدر جور شدن نکنه این دوتا باهم رلن وای خدایعنی سارینا قراره زن داداشم بشه

رو کردم به آرمان و گفتم

-آرمان تو با سارینا رابطه داری

+معلومه که دارم


خوب بچه ها اینم پارت دوم برای بعدی هر چقدر دوست داشتین