پارت چهارم زندگی من به میراکلس متصل است
برو ایدامه
وقتی کارا رو راست و ریست کردیم رفتیم سراغ عملیات اول از همه باید میرفتیم موزه لوور
اما برای ساعت چهار الان تازه ساعت دو بود اول از همه مرینت رو فرستادیم حموم وقتی اومد اولین کاری کردم این بود که رفتم سر وقت کمد مرینت لباسای قشنگی داشت اما اونی که من میتواستم رو نداشت بعد از کلی گشتن لباس مورد نظر رو پیدا کردم
(عکس لباس مرینت)
نگاهی به ساعت کردم که ای وای ساعت پنج دیقه به چهار بود سریع مرینت رو آرایش کردم و فرستلدم بره خودمو آلیا هم یه تیپ سرهمی پوشیدیم و رفتیم پشت سر مرینت تا رسیدیم آدرین اومده اما کاگامی هم باهاش بود ما که نمیخواستیم کاگامی بیاد هه خیال کرده از راه به درش میکنم رفتم جلو رو کردم به کاگامی و گفتم
-ببخشید خانم توسوروگی میشه بپرسم کی شما رو دعوت کرد؟
کاگامی:خودم خودمو دعوت کردم
-شما گوه خوردی که خودتو دعوت کردی
کاگامی:آدرین ممیزنی تو دهنش
+من چرا باید بزنم تو دهنش؟
کاگامی:وا آدرین یادت رفته که منو...
پریدم وسط حرفشو و گفتم
-وا آدرین یادت رفته که منو تو واسه هم ساخته شدیم
پوسخندی زدم و گفتم
-ببین خانم توسوروگی هیچ کس واسه ی آدرین تعیین تکلیف نمیکنه فهمیدی یا بفهمونمت؟
سوسک ژاپنی بغض گرفت و گفت
کاگامی:تو واقعا پستی چرا درمورد چیزی که نمیدونی حرف الکی میزنی
-اتفاقا من همه چیز رو میدونم من میدونم که تو ریوکو هستی من هویت حاکماث رو میدونم لیدی باگ کت نوار مایورا ریناروژ کویین بی کراپیس وایپریون و بانیکس وووووو خیلی چیزای دیگه
آدرین استرس گرفت ظاهرش تغییری نکرد اما میشد از تو چشماش همه چی رو خوند مرینت هم ترسید اما به رو خودش نیورد کاگامی نگاهی به من کرد و گفت
کاگامی :اگه راست میگی بانیکس کی هست که من نمیشناسمش؟
-بانیکس میراکلس خرگوش رو داره و میتونه به آینده و به گذشته بره اسم کوامیش هم فلاف هست من نمیتونم هویتش رو فاش کنم چون این قانون سوپر هیرو هاست
خودمم موندم خدایا من اینا رو از کجا میدونم خدا میدونه رو به کاگامی و آدرین و مرینت و آلیا که داشتن با چشم های اندازه تخم مرغ و دهنی که تا هسته زمین باز بود منو نگا میکردن کردم و بهشون گفتم
-چیه نگا داره ؟
+تو اینا رو از کما میدونی؟
-از همونجایی که بای آقای آدرین خان
&آفرین دختر دمت گرم باید از این اطلاعاتم به من بدی
-اونکه رو چشمم
+خب میشه بپرسم چرا منو اوردین اینجا؟
-آمممممم.....خب...چیزه..اممم..
#بخاطر اعتراف مرینت
-آره راست میگه
+اعتراف چی؟
-خب باید تنها حرف بزنین
+منظورت چیه
-باید برین پیش مجسمه جگد استون و تنهایز نرف بزنین اوکی؟
+باشه بیا بریم مرینت
وقتی اون دوتا کولوچه رفتن رو کردم به آلیا گفتم
-به نظرت میتونه بهش بگه
به جای آلیا کاگامی گفت....
این داستان ادامه دارد