انتقام خونین p4

adrina · 18:54 1399/09/11

برو ایدومه گلم

💙آدری داشت همچنان گریه میکرد گریه هاش رو مخم بود اعصابم رو بهم میریخت...وقتی یه اشک از گونش سر میخورد انگار قلب من داشت تیکه تیکه میشد.....خون دماغم بند اومده بور اما آدریی همچنان گریه میکرد..همه سرگرم بودن و حواسشون به منو آدری نبود......رفتم روبه روی آدری و دستام و تکیه دادم به دسته های مبل چون مبل تک نفره بود نمیشد بشینم کنارش پس در همون حالت نگاش کردم که سرش رو اورد بالا...منم اجازه صحبت بهش  ندادم و محکم بغلش کردم و آروم گفتم💙

💙الهی دورت بگردم چرا بیخودی گریه میکنی؟💙

❤بیخودی؟دماغت شکست بعد میگی بیخودی؟❤

💙فدای سرت که شکست.اصن مهم نیس..میرم عمل میکم درس میشه تو نگران نباش💙

❤آخه.....❤

💙آخه بی آخه بلند شو دس و صورتت رو بشور و بیا تا یه بازی کنیم حوصلم پوکید💙

❤باشه❤

❤بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه که صدای کسی منو داخل همونجا میخکوب کرد...اون فرد..❤

💜آدری هنوز داشت گریه میکرد نرفتم پیشش چون میدونستم اگه برم آدری میشوره و میبرم...داشتم نگاش میکردم که شکیب بلند شد و رفت سمت آدری و آدری رو بغل کرد (شکیب:😆 * آتنا:😱 * من:😍) داشت در گوش هم پچ پچ میکردن که بعد چند دیقه آدری بلند شد و رفت سمت آشپزخونه اما فریال هم رفت پشت سرش....نگران شدم چون این فریال هر کاری میکرد رفتم پشت سرش اول سهیل گفت نمیخوای بری اما من لجباز تر از این حرفام رفتم که فریال همونجور که پشتش به من بود خطاب به آدری گفت💜

👹خوش گذشت تو بغل شکیب؟؟👹

❤اولش تعجب کردم اما رو کردم بهش و گفتم❤

❤آره اتفاقا خیلی هم خوش گذشت❤

❤که صدای آتنا اومد❤

💜چه خوش گذشته باشه چه نه به تو مربوط نیست 💜

👹اولش ترسیدم آخه هیشکی پشت سرم نبود این از کجا اومده بود؟؟ برگشتم سمتش و گفتم👹

👹شما کی باشین که بجا آدری حرف بزنی؟؟👹

💜من؟؟؟؟من رفیق آدریم و میتونم به جاش حرفم بزنم.....حالا تو کی باشی که داخل هر ثانیه آدری رو زیر نظر داری؟؟؟اصن چرا یه دیقه ولش نمیکنی؟💜

👹اههه میبینم باهم شدین عین دریا و ماهی شما که از هم متنفر بودین یهو چی شد؟؟👹

❤هیچوقت یه حس درمورد دیگران تو بدن انسان ثابت نمیمونه و روز به روز تغییر میکنه...اون موقعه تنفر الان رفاقت❤

👹اوم جالبه...اما من اونقدر بدبخت نشدم که بخوام تو بهم درس بدی👹

❤خواستم جوابش رو بدم که صدایی از کنار آتنا بلند شد....یه صدای پسرونه بود اما شکیب نبود❤

ناشناس:همه عالم و آدم آدری رو التماس میکنن که بهشون درس یاد بده اونوقت تو....میدونی چیه تو بی لیاقت ترین آدمی هستی که من تو عمرم دیدم

❤پسره اومد جلو که باعث شد خوب قیافش رو ببینم.....اولش تعجب کردم اونم در حد لالیگا اما بعدش یاد حرفاش افتادم همون حرفایی که دیروز بهم زده بود داشتم همینجوری نگاش میکردم که فریال با صدای عصبی گفت❤

👹هه آره جون خودت آخه کی میاد به این اسکل مشنگ التماس کنه؟؟؟اصن چی داره که بخوان التماسش کنن....این دختر حتی قیافه هم نداره👹

ناشناس:باشه پس یه آزمون باید بدین

👹محمد میخوای آزپون بدیم؟؟؟حالا چه آزمونی؟؟ نکنه مال مد و فشن یا شاید هم خوشگلی و زیبایی یا دیگه اممممم فعلا چیزی یادم نیس👹

محمد"هیچ کدوم فریال....شما دوتا باید برین داخل سالن و بلند بگین عزیزم و باید ببینیم به کدومتون توجه بیشتری میکنن....به هر کدوم توجه بیشتری شد اون از اون یکی خیلی بهتره

👹معلومه که من میبرم...حالا برین کنار تا من برم بگم و شما ببینین که من چقد با اهمیتم👹

👹رفتم داخل سالن و گفتم👹

👹عزیزممممم👹

❤رفت و گفت عزیزم اما کسی بهش توجه نکرد حالا نوبت من بود نفس عمیقی کشیدم و گفتم❤

❤عزیزم میشه کمکم کنی؟؟؟❤

💙چه کمکی عشقم💙

سهیل:چیکار کنم برات؟؟؟

سینا :بگو خودم میام کمکت

کارن :چیشده گلم؟؟؟؟

مبین :اومدم کمکت

طاها:کارت چیه؟؟؟بگو خودم میام کمکت

آرتیمیس:چی شده گلم؟؟

ثمیر :کارت چیه بگو خودم میام کمکت

بردیا :الان میام

امیر :جونمممم اومدم

شایان :ای جونم نفسم اومدم تو جون بخوا


دخترا : پسراااااا میکشیمتوننننننننننننننننننننن

رها :خدا لعنتت کنه طاهاااااااا

بهار : خودم خفت میکنم سینااااااا

سونیا: تیکه بزرگت گوشتهههههه ثمیررررررر

نازی :فکر کردی زندت میزارم مبیننننننننن

دلوین : کارن تو هوس کردی بری زیر دست داداشام

رونیکا : آرتیمیس میخوای بزنم نابودت کنم؟؟؟،

آتنا : ای خدا بکشتت سهیل هییییی

اسما :بردیا میام میکشمت ها

یکتا :امیررررررر بابام حق داش که میگفت تو خیلی بی لیاقتی و لیاقت منو نداری

فاطمه :شایان میام از رو جنازت رد میشم هاااا

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹ببخشید اگه کم و بود و بی معنی به خدا نتونستم تایپ کنم بزارمش اینم به زور نوشتم دستم داره از درد میترکه
حالا بیخی
برای بعدی 20 تا کامنت میخوام
وسلام ختم کلام
تا 20 تا هم نشده پارت نمیدم
همین دیگه بابای